روزهای خوب با تو بودن
سلام گلم
هرچند در کنارمی و هر آنچه در دل دارم را رو در رو و با احساسی واقعی (و نه مجازی) برات بیان میکنم ولی هروقت به این کلبه زیبا و سرشار از خاطره های خوبمون سر میزنم و پستهای قدیمیمان را مرور میکنم حس عجیبی بهم دست میده چون میدونم که در لحظه نوشتن تک تک اون کلمات چه حسی داشتم و چه جوری واسه بیان درد دلم شب تا صبح رو بیدار میموندم فقط واسه اینکه بگم چقد دوست دارم یا چقد دلتنگتم یا .... وقتی که وضعیت فعلی ام رو با اون موقع مقایسه میکنم تنم میلرزه باور کن نازنینم دوست ندارم یک لحظه هم به اون دوران برگردم نه اینکه خاطرات بدی از آن روزها داشته باشم نه، اتفاقا روزهای خیلی خوبی بود ولی اینکه بتونم حتی یک روز دوریت رو تحمل کنم به نظرم خیلی سخت میرسه به خصوص با شرایطی که اون روزها داشتم صبح تا ظهر توی یک محل کار ساکت بی سرو صدا، بعد از ظهر و به خصوص شب هم توی یک اتاق کوچک و آرام ، شهر غریب، فشار درس و دوری خانواده حال به همه اینها دلتنگیهایم واسه خودت رو اضافه کن. وقتی که فکر میکنم چه جوری دو سه ماه دوریت رو به امید دیداری چند روزه که فقط عطش دیدنت رو واسم بیشتر میکرد، سر میکردم هیچ وقت دوست ندارم واسه یه لحظه هم که شده به آن دوران برگردم چون روزهای با تو بودن بسیار خوب و شیرینه حتی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم.
خیلی دوست دارم عشقم